آموزه هاي علوي در نهضت حسيني (قسمت دوم )
آموزه هاي علوي در نهضت حسيني (قسمت دوم )
نویسنده: محتشم مؤمني
ظلم ستيزي وعدالت طلبي
2- استقبال از مرگ و شهادت:
ولي بايد دانست كه اين كراهت و ناخشنودي از مرگ، تنها مخصوص آن عده از انسانهاست كه اولاً دنيا را به غلط محل دائمي زندگي پنداشته و گمان كرده اند آخرين منزل هستي آنهاست و به همين خاطر براي آنكه در بهره برداري از نعمتهاي آن از همگنان خويش عقب نمانند، به منظور دست يابي به ظواهر دنيوي دست به هر عمل نامشروع و مشروعي زده اند و د رنتيجه مختصر دنيايي براي خود تدارك ديده و سخت بدان دلبسته اند و ثانياً مرگ را به منزله ورود در عالم و «نيستي» دانسته و مي پندارند با وقوع آن به طور كامل «نيست و نابود» مي شوند و ديگر فرصتي براي حيات مجدد به دست نخواهند آورد. اما در اين ميان گروه اندكي هستند كه چشم جهان بين و ديده باطن خويش را بر روي حقايق عالم هستي گشوده و يقين نموده اند كه «مرگ» چيزي نيست جز پلي كه آنان را از دنيايي پر زحمت و سرشار از نامرادي ها به جهاني سراسر روح و ريحان و آرامش و آسايش وارد مي كند. از نظر آنان «مرگ» نه بسان اژدهايي است كه دهان گشوده باشد براي بلعيدن هستي شان بلكه «قاصد»ي است مهربان و خوش خبر كه از عالم قدس و ملكوت آمده و آنها را به حيات ابدي همراه با سعادتي بي زوال فرامي خواند.
بدون شك در سر سلسله اين گروه از انسانها، كسي نيست جز پيشواي نخستين شيعيان، مولاي متقيان علي(ع). او كه درباره اشتياق خويش به مرگ و شهادت و نهراسيدن از اين حادثه فرمود: «سوگند بخدا انس پسر ابوطالب بمرگ بيشتر است از انس طفل به پستان مادرش...» (8)
و آنگه كه شمشير شقي ترين فرد تاريخ فرق مباركش را شكافت و در آستانه جدا شدن از اين سراي پر رنج قرار گرفت، مشتاقانه از رستگاري خويش در اثر مرگ و شهادت سخن گفت و در طول حيات پر بركتش نيز هرگز در خاطره تاريخ ثبت نشده كه حتي با اشاره و كنايه با كراهت از مرگ سخن گفته باشد.
امام حسين(ع) نيز كه در مكتب چنين پدري تربيت شده بود، همچون او بارويي گشاده به استقبال مرگ و شهادت رفت و با آنكه مي دانست عاقبت و سرانجام حركتي كه از مدينه آغاز كرده، در كربلا با شهادت رقم خواهد خورد، لحظه اي در تداوم نهضت خويش ترديد نكرد و بارها و بارها در طول اين مسير پرنشيب و فراز و به مناسبت هاي گوناگون از اشتياق خويش به شهادت سخن گفت و اينكه هرگز هراسي از مرگ نداشته و آن را جز سعادت جاويد و عزت ابدي نمي داند و از جمله به هنگام مواجهه با سپاه حر در منزل «ذوحشم» خطاب به آنان فرمود:
«من آن نيستم كه از مرگ بترسم، هر مرگي در راه رسيدن به عزت و احياي حق چه آسان است، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگي جاويد نيست و زندگي با ذلت جز مرگي كه ا ز زندگي تهي است نخواهد بود. آيا از مرگم بيم مي دهي؟! هيهات كه نشانت نگرفت و پندارت ناكام ماند. من آن نيستم كه از مرگ بهراسم. روحم برتر و همتم والاتر از آن است كه از بيم مرگ به زير بار ستم روم. آيا شما به بيشتر از كشتن من توان داريد؟! خوشا به مرگ در راه خدا...» (9)
و به هنگام خروج از مكه به سمت كوفه نيز خطاب به اطرافيان خود فرمود:
«مرگ همچون گردن بند دختران، آويزه گلوي بني آدم است و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم...» (10)
3- پرهيز از پذيرش ذلت:
«المنيه و لا الدنيه : مرگ بهتر از تن به ذلت دادن است» (11)
آن حضرت و در صحنه هاي گوناگون جنگ با دشمنان همواره اين نكته را به اصحاب خود يادآور مي شد كه چاره اي از جنگ نيست و هر كس از جنگ بگريزد جز جامه ذلت بر تن نخواهد كرد پس لاجرم براي حفظ عزت خويش بايد به استقبال از جنگ شتافت: خدا شما را بيامرزد به جنگ با دشمن خود برويد و خود را به زمين گران مسازيد كه به خواري تن دهيد و به بيچارگي برگرديد...»(12)
و البته آن حضرت(ع) خود نمونه كامل اين معنا بود و هرگز در زندگي خويش گرد ذلت نگرديد و حاضر نشد به بهاي حيات چند روزه دنيوي «عزت نفس» خود را به مخاطره اندازد زيرا معتقد بود كه: «بهاي جان آدمي تنها بهشت است و هر كه جز به آن خود را بفروشد زيان كرده است.»(13)
و اما در جريان نهضت عاشورا نيز مي توان به خوبي مشاهده كرد كه رهبر بي بديل اين نهضت الهي با تأسي به سيره سلف صالح خويش در كنار اهداف مقدس و متعالي كه تعقيب مينمود، پرهيز از ذلت پذيري را نيز مدنظر قرارداد و از آنجا كه يقين داشت مصالحه با ستمگران و كنارآمدن با موجوداتي پليد همچون يزيد و اطرافيانش كه حتي ظواهر دين را نيز رعايت نمي كردند و گستاخانه احكام الهي را زيرپا مي گذاشتند، چيزي جز ذلت و بيچارگي را بدنبال نخواهد داشت، مرگ و استقبال از شهادت را بر چنان زندگي خفت باري ترجيح داد و فرياد برآورد كه: «آگاه باشيد كه زنازاده فرزند زنازاده ميان دو چيز پافشرده است: كشتن ما و ذلت ما! هيهات كه ما ذلت را بپذيريم! خدا و پيامبر و نياكان پيراسته و دامنهاي پاك و سرافرازان غيور و دلاوران باغيرت آن را نمي پذيرند! (آري) پيروي فرومايگان را برقتگاه بزرگواران نگزينند!» (14)
4- ظلم ستيزي و عدالت طلبي:
با مراجعه به سخنان و مكتوبات به جاي مانده از آن امام همام (ع) اين موضوع به خوبي دريافت مي شود كه آن حضرت اولا خود بسيار مراقب بود كه مبادا كوچكترين ظلمي از ناحيه ايشان به بندگان خدا و جامعه اسلامي وارد شود، همانطور كه در خطبه 224 نهج البلاغه مي خوانيم: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روي خارهاي شعدان به سر ببرم و يا باغل و زنجير به اين سويا آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال عمومي را غصب كرده باشم. و چگونه بر كسي ستم كنم بخاطر نفس خويش كه به سوي كهنگي و پوسيده شدن پيش مي رود، و در خاك، زماني طولاني اقامت مي كند؟»(15)
و ثانياً همواره اطرافيان و كارگزاران خود را به امر مهم مبارزه با ستم فرخوانده و از آنان مي خواهد كه در طول حيات خود همواره حامي مظلومان و دشمن ستمكاران باشند، همچنانكه در وصيت خويش به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) پس از ضربت ابن ملجم عليه اللعنه ، خطاب به آنان ميفرمايد: «دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.»(16) يقينا صالحترين افراد براي اجراي اين وصيت در درجه نخست فرزندان بلافصل آن حضرت يعني حسنين عليهم السلام مي باشند كه صدالبته هر دوي اين بزرگواران بعد از شهادت پدر، به خوبي به اين سفارش علوي جامعه عمل پوشيدند، و بويژه امام حسين(ع) كه با قيام عدالتخواهانه خود و مجاهدت بي نظير در اين راه به روشني اثبات كرد كه آموزش هاي پدر در روح و جانش استقراري تام و تمام يافته و از همين رو يكي از مهمترين اهداف خود را در نهضت عاشورا مبارزه با سلطان جائري اعلام فرمود كه در راه ظلم بربندگان خدا و دين اسلام هيچ حد و مرزي قائل نبود:
«هان اي مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر كه فرمانروايي ستمگر را ببيند كه حرام هاي خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شكند، با سنت رسول خدا(ص) مخالفت كرده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر درآورد. بدانيد اينان به پيروي شيطان چسبيده اطاعت خداي رحمان را ترك گفته، تباهي ها را آشكار ساخته، حدود خداوندي را تعطيل كرده، بيت المال را در انحصار خود در آورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هر كس ديگر سزاوارترم كه بر اينان شوريده در برابرشان بايستم.» (17)
5- برپا داشتن نماز:
امام علي «ع» كه خود به حق قرآن ناطق بود و در راه اجراي دستورات الهي هرگز مسامحه نمي نمود، چه در دوران قبل از خلافت و چه در دوران حكومت چهارساله خود، اهتمام بسياري به اين امر و فريضه الهي داشت و حتي در سخت ترين شرايط فردي نظير لحظات پاياني حيات دنيوي كه در بستر شهادت خفته بود و هولناك ترين شرايط اجتماعي نظير صحنه هاي نبرد وجهاد، از اقامه نماز غفلت نورزيد و با عمل و سخن اهميت اين امر را براي مردمان روشن فرمود.
آن حضرت «ع» نه تنها خود براقامه اين فريضه الهي همتي والا داشت بلكه به مناسبت هاي گوناگون خويشان و اصحاب خود را با سخن وعمل متوجه اهميت نماز فرموده و آنها را به برپا داشتن آن سفارش مي كرد.
امام (ع) همچنين در وصيت خويش به حسنين عليهم السلام پس از آنكه بوسيله ضربت ابن ملجم در آستانه شهادت قرار گرفتند. سخن از نماز رانده و آن دو فرزند گرامي خويش و جميع شيعيان خود را به امر نماز سفارش فرموده:
«والله الله في الصلاه فانها عمود دينكم: خدا را! خدا را! درباره نماز چرا كه ستون دين شماست.» (18)
البته بايد توجه داشت كه مطالعه امر نماز در سيره امام علي (ع) و بحث و بررسي پيرامون آن، كاري گسترده است كه در اين مقال نمي گنجد و ما فقط اشاره مختصري به اين موضوع به عمل آورديم.
رهبر حماسه جاودانه كربلا، امام حسين، همچون پدر بزرگوارش در طول حيات پربركت خود، توجهي كامل به امر نماز داشت و پيوسته به اين فريضه الهي مداومت مي نمود. ايشان علاوه بر نمازهاي فريضه، بر انجام نوافل نيز اهتمامي ويژه داشت تا بدانجا كه از فرزند گرامي شان امام سجاد (ع) نقل شده كه فرمودند:
«كان يصلي في اليوم وو الليله ألف ركعه : او (امام حسين (ع)) در هر شبانه روزي هزار ركعت نماز مي خواند.» (19)
ولي بدون ترديد مهمترين نمازي كه امام حسين (ع) در طول حيات خود اقامه فرمود و همچون خورشيدي تابناك در خاطره تاريخ مي درخشد، نمازي است كه به پيروي از پدر بزرگوارش در ميدان جنگ و در بحبوحه جهاد در روز عاشورا اقامه فرمود. نمازي كه بي شك برتر است از هزاران هزار نماز فرشتگان در عرش اعلي، چرا كه بازگو كننده اهميتي است كه نماز در ميان عبادات و فرائض دارا ميباشد، و هرگز خاطره تاريخ اسلام و ساير اديان بياد ندارد كسي همچون امام حسين (ع) اينگونه به تبليغ و ترويج نماز پرداخته باشد:
«پي در پي اصحاب امام عليه السلام كشته مي شدند و چون يك نفر يا دو نفر از آنان به شهادت مي رسيد پيدا بود. ولي از لشكر انبوه ابن سعد هرچه كشته مي شد نمودار نبود. ابو ثمامه صائدي چون چنين ديد عرض كرد: يا ابا عبدالله! جانم فدايت باد، مي بينم كه اينان به تو نزديك شده اند. به خدا سوگند تو كشته نشوي تا من بخواست خدا پيش از تو كشته شوم. دوست دارم پروردگار خود را در حالي ديدار كنم كه اين نمازي را كه وقتش رسيده خوانده باشم، امام عليه السلام سر برداشت و فرمود: «نماز را يادآوردي خدا تو را از نمازگزاراني كه در ياد اويند قرار دهد، آري اينك اول وقت نماز است.» سپس فرمود: «بخواهيد از ما دست بردارند تا نماز گزاريم».
حصين بن تميم گفت: «نماز شما پذيرفته نيست!!»
حبيب بن مظاهر گفت: اي درازگوش! آيا پنداري كه نماز آل رسول (ص) پذيرفته نيست و نماز تو پذيرفته است؟!
ابو مخنف گويد: امام (ع) خود اذان گفت و چون تمام كرد ندا داد: «واي بر تو اي عمربن سعد! آيا آيين هاي اسلام را از ياد برده اي؟! چرا دست از جنگ نمي كشي تا نماز گزاريم و به جنگ برگرديم؟!»
ابن سعد پاسخي نداد و امام فرمود: «شيطان بر او چيره گشته است.» ] آنگاه [ امام به زهيربن قين و سعيدبن عبدالله فرمود: «جلو بايستيد تا نماز ظهر را ادا كنم.» آنان پيش ايستادند و امام در جماعت حدود نيمي از اصحاب خود نماز را نماز خوف گزارد.» (20)
از همين رو در زيارت نامه هاي متعددي كه درباره آداب زيارت امام حسين (ع) نقل گرديده، همواره اين جمله درخشان به چشم مي آيد كه:
پي نوشت:
8-نهج البلاغه فيض خطبه پنجم.
9-فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 403
10-همان ص .369
11-نهج البلاغه، حكمت 396
12-نهج البلاغه فيض نامه 62
13-نهج البلاغه فيض حكمت 496
14- فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص .474
15-نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، ص 459و460
16- همان، نامه 47 صص 558 و .559
17-فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)صص 404و405
18-نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه .47
19-فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 755
20-همان، صص 498و499
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}